بچه ها دلم به شدت براتون تنگ میشه .....
به خاطر قضیه ی مشابه نفس منم باید برم ....
اونی هانیه : تو این مدت مامان خیلی خوبی برام بودی .......ممنونم ....
ددی : عاااشقتم یادم نمیره محبتاتو ......
یاسی : ممنون که وب زدی ......اگر نمیزدی من هیچ وقت پیداتون نمیکردم ...
بهارک : ازت ممنونم بابت کلکلات بامن .......خواهر خیلی خوبی بودی ...فراموشت نمیکنم دخمل ..
اونی مبینا : بابا جوونم خیلی دوست دارم .....فکر رفتن به سرت نزنه هاااااااا
سیما شی : امیدوارم همون درسی که دوس داری توی دانشگاه بخونی ...برات بهترینارو آرزو میکنم خواهر بزرگم .....
دایی جوون : خوشحال شدم کهه فهمیدم همشهریم .......ببخشید که نتونستم بیشتر ازز اینا باهات آشنا شم ....
پیشوول : خیلی خوبی .....کلمات با دین تو از دسترس خارج شدند
عمه جوون : ببخشید که اوایل باهات اینقد سرد بودم ....امیدوارم بخشیده باشیم ....برات آرزوی خوشبختی میکنم ......
نیکا شی : حالا باید نقشه برا برگردوندن منم بکشیاااااا
پریسا : وقت نشد بیشتر بشناسمت ......امیدوارم در آیننده دوستای خوبی باشیم ....
نورایی : نورا جوونم دلم برا انگلیسی صحبت کردنت تنگ میشه ......وبمو خالی نزاریااااااا...
هیونگ : نتونستم زیاد بشنامت ولی از آشنایی کوتاهت خوشوقتم.....
اگر کسیو یادم رف ببخشید ......
دوستون دارم ........
( مامان نفسی اگر زودتر برگشتی جامو خالی کن ......دلم برات تنگ میشه زود برگرد ....)